داستانی پند اموز

ღ✿☆:♥:عشـــق ممنـــوعღ✿☆:♥:

بــــــی مخاطبــ خاصــ

داستانی پند اموز

 

G E M . TV

 

 

 

مرد جوانی نزد پدر خود رفت و به او گفت :می خواهم ازدواج کنم .

 

 

پدر خوشحال شد و پرسید : نام دختر چیست؟

 

 

مرد جوان گفت : نامش سامانتا است و در محله ما زندگی می کند .

 

 

پدر ناراحت شد . صورت در هم کشید و گفت : من متاسفم به جهت این حرف که می زنم .

 

 

اما تو نمیتوانی با این دختر ازدواج کنیچون او خواهر توست

 

 

خواهش می کنم از این موضوع به مادرت چیزی نگو .

 

 

مرد جوان نام سه دختر دیگر را آورد ولی جواب پدر برای هر کدام از آن ها همین بود .

 

 

 

با ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت : مادر من می خواهم ازدواج کنم اما نام

 

 

هر دختری را که می آورم پدر می گوید که او خواهر من است ! و نباید به تو بگویم .

 

 

مادرش لبخند زد و گفت : نگران نباش پسرم تو با هریک از این دختر ها

 

 

 

که خواستی می توانی ازدواج کنی.چون تو پسر او نیستی...!!!!

 

 

برگرفته از سریال های GEM TV

 



نظرات شما عزیزان:

مهلاجوووووووووووون
ساعت22:37---27 ارديبهشت 1394
وااااااااااااااااااااااااای معصوم چخدر قشنگ بود....دلم واس پسله سوخت
پاسخ:هه اره


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






♥ جمعه 25 ارديبهشت 1394 ساعت 22:45 توسط gomnam